آناهيتاي مامان و بابا

آرزوهای تو

چند وقت پیش از مدرسه عکس ها و فیلم جشن الفبات و گرفتم عزیزکم. ته فیلم جشنتون، مدرسه یه کار قشنگ انجام داده بود و از تک تک شما آرزوهاتون و پرسیده بودن و فیلم گرفته بودن. نوبت تو که شد گفتی : آرزو دارم برم فضا، آرزو دارم الماس داشته باشم، آرزو دارم بال پروانه داشته باشم. خلاصه اینکه تا این فیلم و دیدی گفتی : من یه آرزوی دیگه هم داشتم چرا اون نبود. من آرزو کردم برم آمریکا. حالا اینکه مدرسه چرا این آرزو رو توی فیلم نذاشته بود واله نمیدونم عزیزکم، منم با تمام وجودم آرزو می کنم که به تمام خواسته هات با دل خوش برسی. ...
29 شهريور 1396

کوچولوی آواز خوان من

دختر نازنین من، این روزا شنیدن صدای لطیف تو هنگام خوندن آهنگ های انگلیسی برام لذت بخش ترین لحظات و رقم میزنه. از میون کلماتی که با تمام احساست بیان می کنی کلمات نامفهومی که خودت می سازی زیاده ولی این وسط کلمات انگلیسی معنی دار که یاد گرفتی هم می شنویم. آواز خودن یکی از کارهایی ه که با علاقه مندی تمام و با حس فراوانت انجام میدی. عاشقتم عزیزکم. امیدوارم بهت کمک کنم تا این علاقمندیت و رشد بدی نازنینم نه سرکوبش کنم. دوست دارم ...
13 شهريور 1396

مامان خوب تو

من : آناهیتا از نظر تو مامان خوب چطور مامانی هست؟ مکثی کردی به نشانه فکر کردن و گفتی: مامانی که هر کاری بخوام انجام بدم کاری بهم نداشته باشه. 🤔🤔🤔🤔
9 شهريور 1396

مادر نگران این روزها

این روزها من تبدیل به یک مادر نگران شده ام. کلی نگرانی تو دلم هست که نمی دونم تهش چی میشه؟ اصلا توی روالی که من و بابایی برای تربیت تو داریم چی درسته و چی درست نیست؟! یکی از نگرانی هام تنهایی توئه. اینکه تو‌ تک فرزندی ناراحتی و مدام از ما خواهر و برادر طلب داری‌ عزیزکم. من و بابایی تصمیمی برای داشتن کودک دیگری نداریم دختر نازنینم. خدا حفظت کنه مادر که هستی عزیز دلم. حالا این تنهایی تو مخصوصا توی تعطیلات مدرسه بیشتر و بیشتر شده و تا خانواده ای می بینی که خواهر یا برادر دارند میگی خوش به حالتون که خواهر برادر دارید. کاش من هم داشتم. تنها به اینجا ختم نمیشه. طول هفته که سرچشمه هستیم متاسفانه هیچ رفت و آمدی با کسی نداریم. بیشتر دو...
7 شهريور 1396
1